محل تبلیغات شما

با نیکا 4 سال پیش اشنا شدم . البته نه با خودش با وبلاگش تو بلاگفا. اولین وبلاگی بود که خوندم و منو جذب کرد اینکه بی پرووا مینوشت و براش قضاوت دیگران مهم نبود.

همون هم باعث شد وقتی تو اوج کشمکش زندگی بودم به نوشتن رو بیارم.

پنجشنبه بالاخره تونستیم همو ببینیم. و چقدر این دیدن شیرین بود. درست مثل نوشته هاش تو دل برو بود و یه قرار ناهار تا ساعت 6 طول کشید. یعنی اگه برای شام قرار نداشت احتمالا تا 12 شب ما حرف داشتیم برای زدن.

خیلی حس خوبی بود که یکی رو مثل خودت پیدا کنی. انگار همه چیزمون مثل هم بود. 

دو هفته امپولامو از رو تنبلی نمیزدم باعث شده بود بی جون باشم و دائماً خوابم بیاد ، دوباره ازین هفته میزنم و حالم بهتره.

400 گرم کم کردم و روند لاغریم خیلی افت کرده . میل به غذا ندارم و بیشتر از 4تا قاشق حالم بهم میخوره.

به شدت همش ذرت  آبپز دلم میخواد و میخورم.

تو اینستا عکس تازه گذاشتم نظرات بقیه راجب موهام جالب بود. فکر میکردم بپرسن چرا زدی اما همه میگن وای چقدر موهات باحاله.

دلم میخواد برم یه جا کمپ بزنم. دلم جنگل و صدای اب و یه جا بدور از انسان ها میخواد. فقط طبیعت باشه و ارامش و سکوت

پی نوشت: چقدر شرقی ،غربی نوشتم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها